اخبار

دنیای تاریک و بی‌رحم Diablo 4 دوباره دستخوش تغییر شده؛

یه چیزیه... یه چیزی که طبیعی نیست.
نگاهش که می‌کنی، حس غریبی بهت می‌ده. انگار داره توجهت رو جلب می‌کنه، اما نه به خاطر چیزای خوب؛ یه جوری اشتباهی.
ما معمولاً دنبال چیزای اصل و واقعی هستیم. شرابی بدون مواد نگهدارنده‌ی شیمیایی. کره‌ی واقعی، نه مارگارین. و توی طراحی‌هامون هم همینو می‌خوایم: متن‌هایی که معنا دارن، کلمه‌هایی که فکر پشتشونه، اطلاعاتی که ارزش خوندن دارن.

حالا این‌که یه شب خسته و بی‌حوصله بشی و یه پیتزای یخ‌زده بندازی توی فر، یا آرایش بزنی فقط برای این‌که رئیس جدیدت ازت خوشش بیاد، کاملاً قابل درکه. انتخاب شخصی توئه.
ولی نون و آب اصلی چی؟
اون طراحی‌ها، اون وایرفریم‌ها، اون پیش‌نمایش‌هایی که قراره مشتری ببینه... آیا واقعاً حاضری اونا رو با یه متن الکی تحویل بدی؟
بزرگای این صنعت صراحتاً می‌گن: «لورم ایپسوم؟ نه، نه، هرگز!»
اما صبر کن...
شاید اون‌قدرها هم بد نباشه. شاید این متن‌های ساختگی، فقط یه نشونه‌ باشن؛ نشونه‌ی یه مشکل بزرگ‌تر. یه چیزی که ارزش فکر کردن داره.

و بعد...
یه جمله‌ی بی‌ربط توی گوشه‌ی صفحه ظاهر می‌شه:
پوستر شخصیت‌های Secret Invasion
یه جمله‌ی گم‌گشته، بی‌جا و بی‌ربط، درست مثل یه تکه از پازل اشتباهی در میان یه قاب ظریف.

همه‌چیز با یه متن شروع می‌شه.
تو یه نویسنده‌ای؟ شاید نه به اون معنی سنتی‌ش. ولی با کلمه‌ها کار می‌کنی. با اطلاعات. شروع می‌کنی به شکل دادن، به تراشیدن، مثل یه مجسمه‌ساز. هر چیزی که اضافیه رو کنار می‌ذاری، تا برسی به اصل حرف. همه‌چیزو شفاف می‌کنی، معنا اضافه می‌کنی. تو آدم محتوا هستی. از کلمه‌ها خوشت میاد.

طراحی؟ طراحی هم مهمه. خیلی هم مهمه. ولی همیشه یه پله پایین‌تر از محتوا قرار می‌گیره. با این‌حال، تو هنوزم از «لورم ایپسوم» استفاده می‌کنی. و حق هم با توئه. این متن ساختگی همیشه یه گوشه‌ای از جعبه‌ابزار یه کاربر وب رو پر می‌کنه. چون کار همیشه اون‌طوری که دلمون می‌خواد پیش نمی‌ره. ترتیب همه‌چیز همیشه طبق نقشه نیست.
حتی اگه بیشتر از طراحی، به استراتژی محتوا علاقه‌مند باشی، باز هم ممکنه از همین متن‌های بی‌معنی چیزی دستگیرت بشه. منتظرش باش... آره، همون متن‌های ساختگی، همون dummy copy.

خیلیا می‌گن لورم ایپسوم تو طراحی وایرفریم مفیده. باعث می‌شه توجه از روی متن برداشته بشه و بره سمت چیدمان، یا رنگ، یا هر چیز دیگه‌ای.
ولی چیزی که منو می‌کُشه اینه که ما داریم راجع به تجربه‌ی کاربری حرف می‌زنیم—تجربه‌ای که، چه بخوایم چه نه، با کلمات شکل می‌گیره.
تمام اون ساختار صفحه، تمام جریان اپلیکیشن، برای کلمات ساخته شده. کلمات ستون فقرات همه‌چی‌ان.

اما خب، از اون‌طرفش چی؟
اگه این‌طوره، پس چطور می‌خوای محتوا رو بدون طراحی بررسی کنی؟
بدون تایپوگرافی، بدون رنگ، بدون ترکیب‌بندی، بدون سبک؟
اون همه چیز ظریفی که فراتر از متن ساده هستن — سلسله‌مراتب اطلاعات، تأکیدها، وزن بصری، نکات ریز و نامحسوسی که نه فقط دیده می‌شن، بلکه حس می‌شن. چیزایی که باعث می‌شن متن، تجربه بشه. نه فقط خونده بشه.

یا شاید یه مسیر سومی وجود داره.
یه جاده‌ی مشترک.
جایی که محتوا و طراحی به‌هم می‌رسن، نقطه‌به‌نقطه، ایستگاه‌به‌ایستگاه.
مسیرهایی که با هم هم‌پوشانی دارن، فرآیندهایی که با هم جلو می‌رن.
بسته به شرایط، شاید گاهی لازم باشه بیشتر تمرکز رو بذاری روی طراحی، گاهی روی محتوا.
و مهم‌تر از همه، این‌که بتونی به موقع دنده رو عوض کنی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *